خداوند در وجود انسان‌ها یک حس ذاتی و فطری به ودیعه گذاشته که او را به مقابله با ظالمان و گرفتن حق سوق می‌دهد. انسان‌ها هنگامی که مورد ظلم قرار می‌گیرند تصمیم به دفع ظالم یا ادب کردن او برای جسور نشدنش می‌گیرند. برخی این فعل را «انتقام» می‌نامند، برخی آن را «قصاص» و «حق‌خواهی» و برخی «تلافی کردن» می‌دانند. اما میان این اصطلاحات تفاوت‌های بسیار زیادی وجود دارد که اگر این تفاوت‌ها را نشناسیم به افراط و تفریط کشیده می‌شویم.
 
اسلام حق قصاص برای انسان‌ها را محفوظ دانسته است که با شرایطش و حفظ حقوق و عدالتش و همراه با بازدارندگی می‌تواند انجام پذیرد. در وجود این حق آیه 178 سوره بقره «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ... ای افرادی که ایمان آورده‌اید! حکم قصاص در مورد کشتگان بر شما نوشته شده است...»؛ را داریم. در خصوص شرایطش، آیه 33 سوره اسراء «وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً فَلا یُسْرِفْ فِی الْقَتْلِ إِنَّهُ کانَ مَنْصُوراً، و کسی را که خداوند خونش را حرام شمرده، نکشید، جز بحق! و آن کس که مظلوم کشته شده، برای ولی‌اش سلطه (و حق قصاص ) قرار دادیم؛ اما در قتل اسراف نکند، چرا که او مورد حمایت است!» دستور داده شده و در بازدارندگی در آیه 178 و 179 سوره بقره آمده که می‌فرماید: «...فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخِیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ‌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفِیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ... وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ، ...پس اگر کسی از ناحیه برادر (دینی) خود مورد عفو قرار گیرد (و حکم قصاص او تبدیل به خون‌بها گردد) باید از راه پسندیده پیروی کند (و در طرز پرداخت دیه، حال پرداخت کننده را در نظر بگیرد) و قاتل نیز به نیکی دیه را به ولی مقتول بپردازد (و در آن مسامحه نکند) این تخفیف امری حتمی است از ناحیه پروردگار شما و کسی که بعد از آن تجاوز کند عذاب دردناکی خواهد داشت و برای شما در قصاص، حیات و زندگی است، ای صاحبان خِرد! شاید شما تقوا پیشه کنید.» و پیشنهاد شده است.
 

تعریف و تفاوت انتقام و قصاص

می‌توان قصاص و انتقام را گرفتن حقِ ادامه ظلم از ظالم دانست. همان ظالمی که به ظلم خود افتخار می‌کند و درصدد بسط دادن ظلم خود است و احساس پشیمانی در او راه ندارد.
 
«قصاص» از نظر اصطلاحی، به معنای تلافی و استیفای عینی جنایتی که در قتل عمدی، قطع عضو و جرح عمدی بر مجنی علیه وارد شده است می‌باشد به شکلی که اثر به جای مانده از جنایت عیناً روی جانی اجرا شده و به دست آید.(1)
 
«انتقام» نیز از ریشه نقمة جمع نَقِم و به معنای کیفر دادن و تنبیه ظالم است. انتقام روش‌ها، اشکال و انواع مختلفی دارد که از یک فرد ضعیف شروع می‌شود تا یک مجموعه قدرت‌مند و یا قانونی. انتقام همان مجازات ظالمان است که در پایین‌ترین سطح، جبران خسارت است و در بالاترین سطح اجرای عدالت، تأیب، نظم و یا رفع ظلم است. اما این بازخواست نباید به روش‌های غیراخلاقی و غیرشرعی صورت بپذیرد و یا در آن افراط و تفریط اتفاق بیوفتد.
 
تفاوت انتقام و قصاص گستردگی و عدم گستردگی‌شان است. انتقام محدود به عین خسارت نشده و سعی می‌کند دایره شمول خود را بیشتر کند. مثلا فردی در انتقام از فردی دیگر آبروی او را می‌برد. یا برای انتقام خود فرد و تمام دارایی‌های فرد را از بین می‌برد تا دلش آرام بگیرد. به عبارتی انتقام مانند قصاص به جبران خسارت در مقابل خسارت قانع نمی‌شود و مدام در تلاش است تا ضربه بیشتری به فرد یا افراد مقابل خود بزند.
 
در حالی که خداوند در کنترل این خشم قصاص را با شرایطش قرار داده تا انسان‌ها از انتقام دوری کنند. وقتی در قرآن قصاص را «حیات» می‌بینیم یعنی کنترل انسان‌ها و ترساندن آنها از ارتکاب جنایت و وقتی کلمه «عفو» و «احسان» را می‌بینیم یعنی سوق دادن انسان‌ها به سمت کنترل خشم، توسعه بخشش و نهادینه کردن رحم در جامعه؛
 

منتقم اصلی چه کسی است؟

اما در مورد انتقام باید گفت اصلی‌ترین و حقیقی‌ترین منتقم خداوند می‌باشد که در قرآن بارها مستقیم و غیرمستقیم از این حق گفته شده است. «فَلا تَحْسَبَنَّ اللّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَهُ إِنَّ اللّهَ عَزیزٌ ذو انتِقام»؛ گمان مبر که خدا تخلف کننده از وعده خود به رسولانش مى‌باشد. خدا قدرتمند و انتقام گیرنده است»(2) خداوند صاحب انتقام است، خداوند برعکس انسان‌ها انتقام را به‌خاطر وجود نقص یا ضرر به خود نمی‌گیرد؛ زیرا ساحتش پاک است و قدرتش بی‌نهایت.
 
دلیل انتقام تضییع حقی از حقوق دین الهی و شریعت آسمانی و ظلم مفرط است تا جایی‌که خشم خدا را به‌دنبال می‌آورد «فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ أَجْمَعینَ، وقتى ما را به خشم آوردند از آنها انتقام گرفتیم و همه را غرق کردیم.»(3) علیّ‌بن‌ابراهیم(رحمة الله علیه) می‌گوید: «فَلمَّا آسَفُونَا یعنی زمانی‌که از ما نافرمانی کردند انتَقَمْنَا مِنْهُمْ، زیرا خداوند همانند مردم دچار اندوه نمی‌شود. (4)
 
اما هم انتقام اقسام و مراتبی دارد و هم نحوه انتقام گرفتن مورد بحث است. گاهی خداوند توسط مؤمنان از کافران انتقام می‌گیرد و مؤمنان وسیله می‌شوند برای دفع ظلم. خداوند در قرآن می‌فرماید: «قـتِلوهُم یعَذِّبهُمُ اللّهُ بِاَیدیکم و یخزِهِم و ینصُرکم عَلَیهِم و یشفِ صُدورَ قَوم مؤمنین و یذهِب غَیظَ قُلوبِهِم»؛ با آنان بجنگید. خدا آنان را به دست‏ شما عذاب و رسوای‌شان مى‌‏کند و شما را بر ایشان پیروزى مى‌‏بخشد و دل‌هاى گروه مؤمنان را خنک مى‏‌گرداند.(5) گاهی هم مومنان با توجه به عدم توانایی در تشخیص ابعاد انتقام آن را به خداوند می‌سپارند.
 
معمولا انسان‌ها انتقام گرفتن را غیراخلاقی و از سر ضعف می‌دانند، اما این تعبیر کامل نیست. زیرا انتقام معنای وسیع و اشکال مختلفی دارد. انتقام می‌تواند در عین قدرت‌مندی و برای اجرای عدالت و جلوگیری از بسط ظلم در جهان می‌توان ظالم را مجازات کرد. جهت دوم انتقام تامین امنیت است و گرفتن اختیار از کسی که هر جنایتی مرتکب می‌شود و پشیمان هم نمی‌شود. انتقام باید همراه با بررسی همه جانبه تا ایجاد خسارت و ضرر نکند. اما سوال اساسی این است که کدام انسان می‌تواند انتقام بگیرد؟ مشکل اصلی همینجا است. اصلا فلسفه انتقام چیست؟ گفتیم جلوگیری از ظلم ظالم، پس این حرکت باید به دقت صورت بگیرد تا خودش تبدیل به ظلم نشود و مورد سوء استفاده ظالمان قرار نگیرد.
 
خداوند انتقام گرفتن از ظالمان و یاری مؤمنان را به خود نسبت داده و آن را برای مومنان یک حق می‌داند که باید ادا شود. خداوند در قرآن می‌فرماید: «...فَانْتَقَمْنا مِنَ الَّذینَ أَجْرَمُوا وَ کانَ حَقًّا عَلَیْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنینَ»؛ ...(هنگامى که اندرزها سودى نداد) از مجرمان انتقام گرفتیم (و مؤمنان را یارى کردیم) و یارى مؤمنان، همواره حقى است بر عهده ما! (6)
 
پس مومنان می‌توانند انتقام را که به نظر نگارنده دایره آن وسیعتر از مادیات است را به خداوند بسپارند. به‌طور مثال اگر ظالمی اقدام به کشتن مومنی کرده است چگونه باید انتقام این خسارت را گرفت؟ مثلا وقتی ارزش معنوی یک خسارت را در نظر می‌گیریم آن را برابر با امکان یا قوتی در طرف مقابل می‌پنداریم که به نظرمان جبران کننده آن خسارت است. حال شبهه‌ای پیش می‌آید که شاید این ارزش آنچه از دست رفته بیشتر یا کمتر باشد و توان احصاء دقیق آن نباشد و در تخمین آن به اشتباه بیوفتیم. اصلا چطور می‌توانیم ارزش دقیق یک چیز را برای گرفتن حقش بسنجیم و بفهمیم؟ و چطور می توان از افراط و تفریط در انتقام گیری دوری کرد؟
 
به همین دلیل است که مومنان برای ایجاد عدالت در جامعه باید به قصاص یا عفو بسنده کنند و آنجا که نمی توانند ارزش گذاری کنند انتقامش را به خداوند بسپارند. در قصاص هم که عین به عین مجازات صورت می‌گیرد و در عفو دیه مقتول یا مجروح را می‌ستانند.

البته دین اسلام همانطور که بر عفو و بخشش مابین شهروندان و مردم تأکید دارد بر مواجهه با ظالمان و دفع شرارت آنها نیز تاکید دارد که در آیات جهاد حدود و ثغور آن تعیین شده است ولی این واکنش را جهاد و دفاع می نامند نه انتقام، زیرا لفظ انتقام بار معنایی خاص خود را دارد و استفاده از آن ممکن است در عمل مشکلاتی ایجاد کند که یکی از این مشکلات عدم ارزش گذاری و عدم کنترل آن است.

پینوشت:
(1) فرهنگ اصطلاحات حقوق کیفری، ص۳۷۱
(2) ابراهیم47
(3) زخرف55
(4) بحارالأنوار، ج۱۳، ص۱۰۸
(5) توبه14
(6) آل‌عمران4 و مائده95